درباره فیلم :
فیلم سینمایی تا غروب بر اساس قصه ای از تولستوی و به نویسندگی و کارگردانی جعفر والی می باشد که در هفتمین جشنواره فیلم فجر به نمایش در آمد .
خلاصه فیلم :
روستایی نا سازگاری در ده زندگی می کند ، مردم روستا همراه با ریش سفیدی قرار می گذارند تا برای به راه آوردن روستایی نا سازگار قطعه زمینی به او بدهند ، حق انتخای قطعه زمین با مرد روستایی است و او یک روز تمام فرصت دارد تا زمین مورد علاقه خود را پیدا کند ، خواسه وی و محدوده های واقعیت حوادثی را به وجود می آورد .
عوامل فیلم :
- نویسنده : جعفر والی
- کارگردان : جعفر والی
- تدوین : بهرام دهقانی
- موسیقی متن : فریدون ناصری
- مدیر فیلمبرداری : مهرداد فخیمی
- طراح گریم : حمید پوربهرامی ، منیژه حاتم آبادی
- مدیر تولید : هوشنگ کبیر
- طراح صحنه و لباس : نگار جاودان
- تهیه کننده : بخش فرهنگی جهاد و دانشگاهی
- ۳۵ م.م ، رنگی ، ۹۰ دقیقه
- بازیگران : سعید پورصمیمی ، مریم معترف ، مهدی میامی ، مرتضی احمدی ، غلامحسین خیر ، غلامحسین متین ،مجید کربلائی نجف ، هادی مهدی چوپان ، مهدی رضاخانی ، عبدالله دلدار
صحبت های جعفر والی درباره تا غروب :
قصه رئال است و من سعی کرده ام آن را به اسطوره نزدیک کنم ، موارد مشابه این اسطوره در قصه های ملی و اسطوره های جهانی وجود دارد و جزو قصه های فولکوریک خودمان هم هست .
من داستان تولستوی را خوانده بودم و میخواستم آن را پانتومیم کنم اما نشد ، رگه قصه را دنبال کردم و و آن را چند بار نوشتم و نهایتا آن را در لوکیشن نوشتم . با آدم های آن منطقه وقتی بعد از مدت ها دوباره قصه تولستوی را خواندم دیدم چه شانسی آوردم ام ! قصه در روال دیگری افتاده بود ، ایرانی شد .
در متن اصلی مسائل متافیزیکی نظیر شیطان و غیره بود که در کار وجود ندارد ، قصه گنجایش دراماتیزه شدن را داشت . نه اینکه قصه بلندی باشد ، یک نو ول کوتاه بود که در مجله سخن چاپ شده بود . در آنجا ماجرا از یک شرط بندی در میان تاتار ها شروع میشد و فضایی متفاوت با فضای ما داشت ، فضای فیلم ما روستای اجدادی من یعنی “ولیان” در طالقان است ! روستایی که من اهالی آن را خوب می شناسم و حتی این فیلمنامه را دقیقا در محل رویداد ها نوشتم و لحظه های آن در مدتی که در روستا بود نگاشته شد و به همین دلیل ما دقیقا میدانستیم در چه جاهایی فیلمبرداری داریم .
نام قصه تولستوی چنین بود : یک انسان چقدر زمین لازم دارد ؟ و اسم فیلم ما چشم تنگ دنیا دار اما چون قبلا آقای زرین کلک یک نقاشی متحرک زیبا به همین نام ساخته بود من اسم فیلم را عوض کردم .
قرض گرفتن قصه تولستوی :
می توانم بگویم فقط یک رگه از قصه تولستوی قرض گرفتیم و مابقی دوباره سازی شد و به شکل ایرانی در آمد ، کار ما از یک دیدگاه عرفانی ایرانی برخوردار است بی آنکه ادعای ساخت یک فیلم عرفانی مطرح باشد منظورم این است که خواه ناخواه اینطور در آمده .
قصه با یک واقعیت شروع می شود و در سیر خود کوشش داشتم آن را به یک فضای اسطوره ای نزدیک کنم چرا که قصه اصلی هم یک اسطوره انسانی است ، شبیه این قصه را ما در ادبیات خودمان هم داریم ، به آدمی می گویند بدو و هر زمینی را که در این دویدن میتوانی صاحب شوی از آن توست .
درونمایه فیلم سینمایی تا غروب مسائل اجتماعی ، فلسفی و عرفانی است ، نمی شود آن ها را از هم تفکیک کرد ، فیلم شباهتی به هیچ فیلم دهقانی ایرانی ( نظیر خاک ، گاو و …) ندارد ، ضمن اینکه ما اولین آدم هایی بودیم که کلاه نمدی را وارد نمایش کردیم ، نمونه اش چوب بدست های ورزیل .
این نگاهی توریستی به روستا نیست بلکه همان است که در واقع در روستا وجود دارد ، جامعیت مفاهم این فیلم فراتر از مسئله ارباب و رعیتی و امثال اینهاست ، انسان بیش از هر چیز در این دنیا درگیر مسائل ذهنی خودش است ، مسئله ارباب و رعیت دیگر کهنه شده است .